این روزها خیلی کم و در حد اثری از زنده بودن مینویسم. ماههاست که سرم به کار ساختن دوباره پرشین بلاگرز است. به قدر موئی به ارائه اش مانده. یادم افتاده به دو سال پیش در همین مو قع ها که داشتم روی لیست وبلاگهای خارج از کشور کار میکردم. به وقت افتتاحش پستی در فروردین 86 در کانادا پست نوشتم. با تمام عشقم به ایران نوشتم. دوباره خواندمش و مثل هر بار به نوشته وبلاگ زیر آبی آسمان که رسیدم گریه کردم. نمیدانم چرا. بسیاری از نوشته هایم در وب پراکنده هستند. بخشی از پست معرفی پرشین بلاگرز در آن زمان را در این وبلاگ میآورم به این علت که دوستش دارم و هم اینکه کسی نگوید که مرده ام! خیر! زنده ام و مشغول!
«… واما از سفر مجازی ای بگویم. سفری به پهنای "جهانی بی فاصله". این سفری به "دهکده جهانی" نبود. فاصله ای در کار نبود. فاصله ها فقط یک کلیک بود. بازدید از 1000 نقطه از جهان. در این سفر مسحور شدم, به حال گریه افتادم, از زندگی سیر شدم, از شدت خنده سیاه شدم... از تنفر دیدم تا عشق. حتی در لحظاتی عاشق شدم. از سادگی دیدم تا نمایشی افراطی از "خود متفاوت". از" شعبده باز شیاد" تا "فاضل وارسته". از "مرگ در یک قدمی" تا "بلعیدن هر نفس با امید". از مدعیان "سلطنت وبلاگستان" تا درویشانی که بی ادعا و بدون صدا جهانی را تصرف کرده اند. از شاهان محلی و شاهزادگان و "فراشان دربار"شان که با غرور کسی را به دربار نمیپذیرفتند و هرگز پای به خانه رعیت نمیگذاشتند تا شاهنشاهانی واقعی, مردم دار و دارای ارزشهای متعالی. از "گلخانه های شهوت" تا "فتح یک قرن به دست یک شعر". از "چه" تا "ابوذر". از "عفیف" تا "دریده". از "مرید ماکیاول" تا "چون آب چشمه زلال". درمحله ای و کوچه ای و خانه ای از وبلاگستان فقط 3 نقطه(...) 3 روزه 76 نظر را به خود جلب نموده بود و در جائی دیگر پستی به زحمت یک کتاب, یک ماهه, دریغ از یک نظر... سفر عجیبی بود. در محله ای صدای غالب, ابراز خشم و انزجار, نفرت, توهین و دریدن روح بود و در محله ای دیگر عمدتا صفا, سادگی, زلالی روح و در سفره شان "کاسه داغ محبت بود". در جاهائی "گدائی و دریوزگی لینک", "طلب ناموس" برای لینک, و در سوی دیگر, گشاده دستانی که ندادن لینک "به جا" را خیانت به خود و اصول و ارزشها می یافتند. بازار شام غریبی بود. و همه در فریاد. در یک جا هزاران نفر فریاد میکشیدند و در جائی دیگر فقط یک نفر, بی همراه, در تنهائی و انزوا, فریاد درونش بلند تر ازجمع آن هزار نفر بود. هیچ کدام ازخانه های وبلاگستان مثل هم نبود. هر کدام با دیگری تفاوتی اساسی داشت. هر کدام یا بازتابی از شخصیت نویسنده بود و یا بیان ابعاد و لایه هائی پنهان از شخصیت که مجالی از عرضه در "دنیای واقعی" نمیابد. هرکدام, منحصر به فرد.
کشف سفر من این بود که در میان تفاوتها ی شکلی و محتوائی و اختلافات رنگارنگ, تنها یک نقطه اشتراک اساسی وجود دارد که آنها را به هم پیوند میدهد. عشق به ایران. ساکن خارج از کشور باشی, بنویسی, آنهم به فارسی و در وب با تمام مشقاتش, به نظر من مفهومی جز نیازشدید به ارتباط با سرزمین مادری را نمی رساند. از چپ تا راست, از عام تا روشنفکر, از بالای شهر تا پائین شهر با وجود همه تفاوتها همه به ایران عشق میورزند و قلبشان برای ایران می تپد. هر کس به روش خود. جسمشان به دور ولی روح و جانشان در ایران است. بلاگر های این لیست در حسرت تنفس در فضای ایرانند. در آرزوی حس قدیمی نوروز, دیدن دوباره دماوند و... در آرزوی بودن در میان خانواده, دوستان و...آشیانه. در آرزوی "دربند", گپی با "دریانی"...تجدید خاطرات. در آرزوی بودن در مام وطنی که او را شهروند درجه 2 محسوب نمیکند. اینها کسانی هستند که علیرغم تمام جاذبه ها و گرفتاری های این سوی آب باز هم به فارسی مینویسند. ایرانی ها همه به وطن عشق میورزند ولی عشق خارجی ها متفاوت از داخلی هاست. داخلی با پائی قرص بر خاک و تنفس در فضای وطن هرگز نمیتواند حس و حال این سوی آب دریابد.
حاصل اینکه وقتی که از دور به این غوغا نگریستم, گوش جان به این همهمه, هیاهو, فریاد, فتنه,...سپردم, به ناگاه سرودی موزون, آرامش دهنده و بغایت زیبا را شنیدم و دیدم که چگونه ارکستری عظیم از ایرانیان عاشق و پراکنده درگوشه به گوشه گیتی, آهنگ با شکوه و دلنشین "عشق به ایران" را با تمام وجود و بی وقفه می خوانند. این بخشی از لیست این خوانندگان عاشق است.
بخش کوچکی از" لیست عاشقان ایران".
یکی از این عاشقان را در اینجا ببینید. مشتی از خروار.»
نا سا وب را در گوگل بزنید امار بالا و اماده تبادل لینک
پسر واقعا زیبا توصیف کردی. دست مریزاد. اما اضافه کنم که آنانی هم که از داخل ایران مینویسند، اغلب به همین دلیل عشق به ایران و آرزوی سربلندی ایرانیان مینویسند و اغلب خواستار بوجود آوردن فضایی هستند که ایرانی در آن فضا همواره سربلند باشد. سایر ملل بدانند که آنچه از ایران و ایرانی تراوش میکند، تنها خروجی رسانه های رسمی و دولتی نیست و ایران و ایرانی دریا و دریادلیست.در این دریای بیکران، همه جور علاقه و هنر و دانشی هست. اما عشق به ایران و اعتلای آن بر همه ی اینها غالب است. به امید ایرانی آباد و مردمی همواره سربلند و مسئولینی در خور این مردم. ممنون از این پست زیبایتان
با سلام
اگر مایل باشید خوشحال می شوم با شما تبادل لینک داشته باشم
در صورت تمایل بفرمایید تا تبادل لینک کنیم
با تشکر فراوان
www.takro.net
Post a Comment
بازدیدکننده محترم:
ضمن تشکر واحترام فراوان بابت نظرتان،
خواهشمندم انتظار پاسخگوئی به تک تک نظرات را نداشته باشید. اما:
چنانچه انتقاد یا راهنمائی شما
کلیت مطلب را زیر سئوال ببرد،
آمار غلطی را تصحیح کند و یا
راه جدیدی برای نگرش به موضوع ارائه کند،
نقطه نظر شما در انتهای مطلب اصلی و همراه با نظر خودم درج خواهد شد.
نظرات این وبلاگ پاک نخواهند شد مگر با استثنائاتی.
به کار گرفته شده از بیست و دوم شهریور هزار و سیصد و هشتاد و هفت